۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

خیلی اتفاقی

از این چهره هایی که یک آرامش قابل انتقال دارند. دقیق که شوی ظرافتش چشم گیر نیست، اما انقدر خوب کنار هم نشسته اند که اگر مجسمه می شد اسمش را می گذاشتم "آرامش".
با هم از تاکسی پیاده شدیم، پیاده رو را گرفتیم و چهارراه را رد کردیم و سر خوردیم تا پایین. حرف زدیم، حرف بی ربط زدیم؛ از مقاله های محیط زیستی تا سبک مینی مال عکس هاش. و همین اتفاقات و آشنایی های معمولی که من بزرگش می کنم، معنی دارش می کنم و مو را از ماست می کشم بیرون!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر