۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

همین گوشه کنارها

از توی کوچه صدای فریاد و گریه می آید که کسی نیست به دادم برسد؟ یکی زنگ بزند پلیس.
صدای زیر زنانه نیست، اتفاقن بم و خش دار و از آنهاست که نیازی نیست زحمت زیادی بکشند برای بلند شدن صداشان. یعنی یک جورهایی خیلی هم فریاد نمی کشد. استیصال صدایش به من نمی رسد، اما صدایش به وضوح. پس زمینه التماس های بی روح زنانه و شاخ و شانه کشیدن های مردانه،گربه ها به هم می پرند و دست توی چشم هم می کنند. نگاهم برمی گردد روی پنجره خانه های رو به رو. پنجره های یکی در میان باز، باد که می آید و می رود هیچ، صدا هم می رود. پرده های ضخیم و شیشه های رفلکس که راحت می شود پشتشان قایم شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر