۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

برخورد نزدیک از نوع سوم

"ب" جوری صحبت می کرد انگار خیلی می شناسمش. الان می گویم "ب"، در واقع یک روز بعد یادم افتاد اسمش "ب" است.  در تمام مدت با کسی فعل های جمع را مفرد کردم که اسمش هم یادم نبود. حتی اگر اسمش "م" یا "ن" یا هر چیز دیگری هم بود فرقی نمی کرد، چون تنها یک بار عکسش را دیدم و تمام.البته تمام که نشد، خودش هم دیدم. از روی عکس شناختم؟ خب نه، به نظرم هیچ ربطی به عکس روی طاقچه خانشان نداشت. فرقی هم نمی کند، در مجموع یک موضوع بی اهمیت بود که بی خودی آب و تاب دادم. تخته شاسی خریدم، کاغذ و ذغال خریدم و فیگورهای بی ربط کشیدم و این وسط حالا "ب" هم آمد؛ و نه روی کیفیت کاغذ تاثیر داشت و نه فیگورهای من بهتر شدند و ذغال هم به سیاهی قبل بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر