۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

که اگر مهم بود غیر این بود...

پس چرا بیدار نمی شوند این لعنتی ها که ده بار یک جمله را تکرار کنم و یک بارش هم نشنوند؟ که تهش بگویم زنگ بزن به "ن" بیاید شلوغ کند، من خستم. بدون دعوت جایی نمی رود، زنگ بزن بگو بیاید برایمان بخندد. من هم بدون دعوت نمی روم.لوسم؟ خب من لوسم!
حالا نه این که "ن" بیاید و خیلی سازگار باشیم و بهمان هم خوش بگذرد، نه! با کی به من خوش می گذرد؟ الان دیگر هیچ کس! یک جوری که تبر برداری و بگی مهم نیست چقدر با چنگ و دندان حفظشان کردی. تحمیل مگر غیر از این است؟ هر که خواست بر می گردد و یک نگاهی هم به من می اندازد و نخواست؟ اجازه بده در را خودم برات باز کنم، به سلامت!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر